چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ
با عوض شدن یهویی محیط کارم، به ناگاه با چالش های زیادی روبرو شدم. دقیقا زمانی که فکر میکردم تو شغل فعلیم کم کم دارم حرفی برای گفتن پیدا میکنم و کاملا با محیطم اخت شده بودم، ازش جدا شدم. از یه محل کار مردونه، که من تنها خانمش بودم، توش آزاد بودم، هر زمان میخواستم چای میخوردم، درس میخوندم، مقاله میخون چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 15:58

پایان نامه  تو ذهنم به جاهای خوبی رسیده نمونه ها ساخته شدن، یه سری هاشو باید بفرستم که آزمایشات روش انجام بشه، بقیه ی آزمایشا رو خودم تو آزمایشگاه خودم انجام میدم. امیدوارم نتایج خوب باشه و اذیت نشم. پروسه ی لاغری هم خوب بوده. تو سه هفته دو کیلو لاغر شدم و تا عید انشاالله به چیزی که میخوام می رسم. هوا هم یه ذره سرماش کم شه دوباره به دوچرخه سواریم بر میگردم. فقط مونده امتحانات این ترم که واقعا امیدوارم خوب بگذره. لطفا واسم دعا کنید. این ترم خیلی حیاتیه. اگه این ترم رو خوب بگذرونم، دیگه با خیال راحت رو پایان نامه م کار می کنم. فکر میکنم دیگه تعداد خیلی کمی اینجا رو می خونن، اما همین چند نفرتون هم فوق العاده برام عزیزین ^-^ چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 164 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12


منتظر ماه بهمنم.

تو بهمن آزمایشات اصلی نمونه هامو انجام دادم و قسمت مهمی از پایان نامم انجام شده

به وزن دلخواهم رسیدم و کم کم ذهنم میره تو تدارک خرید عید

تو بهمن درخت الوچه ی حیاط گل کرده و میتونم ازش عکس بگیرم

منتظر بهمنم که بعد یه نفس عمیق بکشم و بگم هووووف روزای سخت تموم شد...

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 144 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

شاید بیش از دوازده ساعت خوابیدم فکر میکنم اگه دیشب نمیخوابیدم یه چیزیم میشد یه خواب طولانی که فقط یه بار ازش بیدار شدم دیروز اولین امتحانمو دادم و فردا هم اگه بگذره; فردا.... خدایا میشه فردا خوب بگذره؟ مثل دیروز؟ در حال حاضر چیزی جز این نمیخوام! اگه فردا رو بگذرونم....بعدش میتونم برم ارایشگاه میتونم کتابامو مرتب کنم میتونم با خیال راحت رژ بزنم و مهم تر از همه از شکم نسبتا صاف شده م لذت ببرم. برای فردام دعا کنید! پی نوشت: دستم خورد رفتم پست های پایین تر وبلاگم. متوجه شدم که چقدر دیر به دیر مینویسم; اما همینکه مینویسم چقدر خوب است. دارم روزهای مهمی را بازنویسی میکنم که کلللی خاطره تویشان جا خوش کرده:) ممکن است سال ها بعد با دوباره خواندنشان این خاطره ها لبخند به لبم بیاورند; شاید:) چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 146 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

تقریبا باورم نمیشه که این ترم تموم شده. سه تا درس سخت، با کارای پایان نامه. برنامه های زیادی برای بعد از امتحانا داشتم؛ اما الان که به خودم نگاه میکنم، حتی 5 درصدش رو هم دارم انجام نمیدم! غروب ها بعد از کار، میرم خرید میکنم و خسته تر می رسم خونه تا شروع ترم جدید باید سعی کنم فیلم های بیشتری ببینم و خوشحال تر باشم. بیشتر آشپزی کنم و خوشحال تر باشم. بیشتر به خودم برسم و خوشحال تر باشم. نمی دونم چرا یادم میره این روزا که تندتند داره میگذره، روزهای جوونیمه. نمیدونم چرا دارم در حق خودم ظلم میکنم. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 167 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

کلا میگن تو محل کارتون، فقططط وظیفه ی خودتون رو انجام بدین، چرا که اگه یک بار از روی لطف برین یه کار دیگه بکنین، دیگه منبعد میشه وظیفه تون! من به این امر اعتقاد نداشتم تا اینکههههههه حسابی سرم اومد! به خودم اومدم دیدم کار از کار گذشته. دو دو تا چهارتا کردم با خودم گفتم، الان دیگه مقابله فایده نداره، اما منبعد کاری رو انجام نده، یا یه جوری رفتار کن که منت گذاشته باشی و همه بدونن که به زور و فقط از رو لطف داری انجا میدی. گذشت تا اینکه.... خب؛ شرکت ما خیلی سرده. داخل ِ یه شهرک صنعتی دور از شهر، مسلما چون ساختمون ها کمترن و ... هوای سردتر بیشتر اذیت کننده ست. این بین چون سوله ی خط تولید که آزمایشگاه-محل استقرار من هم توشه، و کلا ساختموناش به سبک سنتی ساخته شدن و آبدارخونه فاصله داره از آزمایشگاه؛ به من ِ معتاد ِ چایی بد می گذشت. چون تا چای می رسید به آزمایشگاه میشد آب یخ! خلاصه اینکه امروز یا علی گفتم چادر به کمر بستم، تو راه لوازم خانگی فروشی هم با مسئول فروش/حسابدارمون تماس گرفتم که هزینه ی خریدو اوکی کنم و اوکی داد و .... خلاصصصصهههه یه چایساز واسه آزمایشگاه خریدم :) شاید حداقل ازین به چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 150 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

اخلاقمه که وقتی همه چی تو بحرانه و وقت ندارم، میخوام همه ی کارای سخت رو با هم انجام بدم اما حالا که وقتم آزاده، دارم خودمو با کتاب و موزیک و فیلم و عکس نفله می کنم اما نمیشینم رو پایان نامه البته یه علت دیگه ش هم اینه که از یه جایی به بعد تستام جواب ندادن و بخاطر همینه که انگیزه ندارم ادامه بدم. خیلی تلاش کردم عیب یابی کنم اما نتیجه نگرفتم. حالا هم که انگار منتظر معجزه باشم، کنار گذاشتمش. آخه تو درس خوندنم هم اینطوری بوده. یه مساله ای که بلد نبودم رو کنار گذاشتم و بعد دوباره روش کار کردم و نتیجه داده! امیدوارم این بار هم اینطور باشه. از موضوعات مهم این روزا هم تعطیلی کارخونه و منتقل شدن من به بخش اداریه که واسم زجره. یعنی پشت میز برام زمان نمیگذره. بیشترین عذاب واسه یه نیروی فنی اینه که ازش بخوان پشت میز نشین باشه. و حالا ناراحتی عمده م هم دوری از آزمایشگاهمه که دورم ازش! و بالطبع کارای پایان نامه عقب افتاده. امیدوارم کارخونه زودتر باز شه و از حالت تعلیق در بیاد. الهی آمین. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 148 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

نمی دونم اگه من هم روزی یه شغل بالا داشته باشم و به هزار تا کشور سفر کرده باشم و تو شغل خودم پر آوازه باشم و وقت سر خاروندن نداشته باشم، به یه دانشجو-که هیچ سودی هم برام نداره- کمک خواهم کرد یا خیر. استاد مشاورم همچین وضعیتی داره و با وجودی که فقط منو یک بار دیده، حاضر شد بهم کمک کنه. جز دردسر و گرفتن وقتش هیچ سودی براش ندارم. اینا رو دارم میگم که بابت بدقولی این چند وقته زیاد ازش دلخور نباشم. چون همونطور که گفتم؛ اطمینان ندارم اگه یه روز یه شغل بالا داشته باشم و به هزار تا کشور سفر کرده باشم و تو شغل خودم پر آوازه باشم، به یه دانشجو-که هیچ سودی هم برام نداره- کمک خواهم کرد یا خیر.  چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 153 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

درسته جایگاه این روزام اونی نیست که میخوام درسته که اولین اسفندیه که از بس پژمرده ام هیچ شوقی واسه کاری ندارم درسته که از بد روزگار دست کسایی افتادم که با هوش و سواد پایین تر برام تعیین و تکلیف میکنن اما درست ترش اینه که میدونم تا حالا به هر چی خواستم رسیدم دیر رسیدم سخت رسیدم اما رسیدم من به اون جایگاهی که باید باشم می رسم من اون کسی نیستم که اجازه بدم کسی برام تعیین تکلیف کنه این روزای سخت رو تحمل می کنم و بلاخره خودمو از این مخمصه نجات میدم. به این موضوع ایمان دارم. 5 اسفند 95. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 158 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

هزارمین چای امروز رو دارم می نوشم. غلیظ و عطری. چای نوشیدن آرومم میکنه. همینطور باعث میشه، با هر کام از چایم، بیشتر به زندگیم، آنچه که گذشت و آنچه که در آینده خواهید دید؛ فکر کنم. و راستش اکثر اوقات همینطور که دارم فکر میکنم، به این نتیجه می رسم که چقدر عجیبه همیشه همینقدر سرسخت بودم! چقدر بهم نمیاد سرسخت بودن!.....بعد؟ خوشحال میشم و رنگم صورتی تر میشه.. +از خوشبختی های این روزام، شکمی که نسبتا صاف شده و هیکلی که کوچیک شده و اراده ای که تحسین میشه هست :) +قبلا هم نوشته بودم که کاش همه ی اهداف مثل کاهش وزن بودن. قابل دسترس و آسون.. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 158 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12

همکارم میگوید که یک کاسکو دارد و وقتی بهش توجه نمی کنند هاپ هاپ میکند. خوب هم بلد است اسم همکارم را مکرر صدا کند.

دارم فکر میکنم که آیا اسمم برای اینکه یک کاسکو صدایم بزند; چقدر مرسوم است. کاش اسم کاسکو پسندتری داشتم. شما یک کاسکوی ارزان قیمت سراغ ندارید؟ به این شرط که برایم صدای درخواستی در بیاورد.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 155 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:12